ارتباط برقرار کردن با نوجوانان




ارتباط برقرار کردن با نوجوانان
یکی از مهم‌ترین مراحل رشد در زندگی عبارت است از: دوره‌ی بلوغ تا 21 سالگی.

این دوره‌ای است که یک فرزند شروع به نشان دادن رفتاری متفاوت از والدینش می‌کند.

این دوره‌ای است که اعتماد به نفس فرزند از: «من می‌تونم بگم» و «من مطلبی دارم» نشأت می‌گیرد.

و در آن زمان، خیلی ساده است که فرزند می‌خواهد از احساس مربوط به خود برخوردار باشد و والدینی داشته باشد که با آن امر مخالف باشند و با بیان مطالبی بهتر از اظهارنظر فرزندشان جلوگیری کنند.

بنابراین با موقعیت‌هایی مواجه هستید که در آن می‌توانید تأییدکننده یا پشتیبان فرزندتان باشید اما شما هنوز همان والدین هستید!

و این عمل ظریفی است که می‌توانید اجرا کنید؛ جایی که فرزند می‌گوید: «من ابداً‌ این فکر را دوست ندارم؛ فکر می‌کنم فکر احمقانه‌ای است».

و شما می‌گویید: «خوب! به من بگو چرا فکر می‌کنی احمقانه است؟»


و به نقطه‌نظرهای وی گوش فرا دهید!

بعد از آن بگویید: «من این‌گونه، این‌گونه، این‌گونه فکر می‌کنم».

نگویید: «من نقطه‌نظری دارم». زمانی که فرزندانم کوچک بودند تجربه‌ی زندگی 45 ساله‌ای داشتم که می‌توانستم هر ایده‌ای را نفی کنم.

و بنابراین به‌راحتی می‌توانید مانع اظهارنظر فرزندتان شوید.

زمانی شاهد این امر بودم که در حال کمک به دخترم در انجام تکالیف درسی‌اش در پایه‌ی هشتم بود.

و درک این امر برای من بسیار پیچیده بود.

اما برادرم - که دارای مدرک پی‌اچ‌دی در ریاضیات است - آن‌جا حضور داشت.

و به او گفتم: «رابرت (Robert)! ممکن است به لائورن (Lauren) در انجام تکالیفش کمک کنی؟»

و رابرت به مسأله نگاهی انداخت و گفت: «آه! خیلی ساده است!»

و فوراً لائورن از او متنفر شد.

چرا؟

به‌خاطر این‌که آن‌چه برای لائورن، سخت بود برای رابرت ساده به‌نظر می‌رسید.

این امر پیامی را به لائورن می‌رساند که وی احمق است به‌خاطر این‌که قادر به انجام امری نیست که برای رابرت خیلی ساده است.

فرزندان نیاز دارند تأیید شوند.

و امر بسیار مهم آن‌ است که کاری که ما به‌عنوان والدین می‌توانیم انجام دهیم آن است که یاد بگیریم گوش بدهیم.

والدین می‌گویند: «فرزندان‌مان با من صحبت نمی‌کنند».

چرا فرزندان با شما صحبت نمی‌کنند؟

به‌خاطر این‌که وقتی فرزندمان چیزی می‌گوید ما همیشه والدینی خواهیم بود که می‌خواهیم اظهارنظر آن‌ها را تصحیح کنیم؛ می‌خواهیم آن صحبت‌ها را بهبود ببخشیم؛ می‌خواهیم آن صحبت‌ها را تغییر دهیم.

این امر برای بچه‌های کم سن و سال کاملاً مناسب است.

اما بعد از بلوغ، این جایی است که واقعیت را همراه با رهنمودهای اضافی از طرف والدین‌شان در خود می‌یابند.

بنابراین تمام موضوع مربوط به تأیید به‌جای تصحیح سریع است و به‌جای این‌که بگویید: «چرا این‌گونه فکر کردی؟» به آنان بگویید: «به من کمک کن تا در این مورد افکارت را درک کنم!»

و بیش‌تر اوقات می‌خواهیم راه‌حل‌هایی را ارائه کنیم.

زمانی که راه‌حل‌هایی را به فرزندان نوجوانم ارائه نمی‌کنم احساس خوبی به من دست می‌دهم؛ آن‌هم وقتی که به من می‌گویند: «بسیار خوب پدر! شما نظر ما را شنیدید؛ حالا به ما بگویید چه فکری در سر دارید؟»

آنان واقعاً می‌خواهند بدانند من چه فکری دارم؛ آن‌هم بدین‌خاطر که افکارم را به آنان تحمیل نمی‌کنم.

و من همیشه در حال مشاهده‌ی این خرد هستم که به‌خوبی می‌توان درک کرد.

آن ایده‌ای خوب است.

«به من کمک کن تا این را درک کنم».

«به من کمک کن احساس‌هایت را در این‌جا درک کنم».

«من واقعاً می‌خواهم این امر را بهتر درک کنم».

بدین‌ترتیب فرزندان‌مان احساس می‌کنند دیده می‌شوند.

آنان نظیر: جوانه‌های کوچکی هستند که احساس امنیت می‌کنند در حضور شما در مرکز توجه قرار می‌گیرند و رشد می‌کنند.

نظرات خوانندگان
تا کنون هیچ نظری درباره این مطلب ثبت نشده است
نظر جدید
نام*
ایمیل
نظر*

متن تصویر*