تقدیم به عزیزان دلبندم
تقدیم به عزیزان دلبندم
از پس دروازه های زمان از لابه لای لحظات عمر ، از ایام تعطیل سخن می گویم ، سخن از عشق در دوره ی مدرسه است. از پرواز با بال سرخ شقایق ، در آسمان تلاش. از گام برداشتن در جاده تکامل و مهر ورزیدن به نونهالان.
از انتظار بازتاب به گل نشستن این شقایق های جوان سخن می گویم : سخن از روزی می گویم که در گلستان کلاس روبه روی من می نشستی و با نگاه گرمت مرا می نگریستی و آرزوهایت را برایم تجلی می کردی.
از همان آغاز در دلم پیمان بستم آن چه را باید بدانی به تو یاد دهم و آن چه را در توان دارم بدرقه وجودت کنم.
گاهی چون ابر غریدم ! زمانی چون باران فرود آمدم!
گاهی به خشم می آمدم و زمانی دست نوازش بر سرت می کشیدم. گاهی با هم می خندیدیم و زمانی نگران و مضطرب به هم نگاه می کردیم. بدان که همه ی تلاشم برای تو بود که مبادا از گلستان کلاس دست خالی بیرون روی. با هم حرف های زیادی زدیم و پیمان محکمی بستیم.
عهد بستیم که همیشه با خواندن نماز ، شاکر خدا باشیم و با توکل به او و توسل به ائمه اطهار و با دو بال ایمان و علم ، قله های خوشبختی و سعادت را فتح کنیم.
با هم پیمان بستیم که در زندگی هیچ گاه افراد ناتوان و مستمند را فراموش نکنیم و با دستگیری و دلجویی از آنان زکات خوشبختی خود را پرداخت نماییم.
عهد بستیم که قدرشناس زحمات پدر و مادر خود باشیم و پدر و مادر را اولین و بهترین دوست و محرم اسرار خود بدانیم، چرا که رضایت و دعای آنان کلید خوشبختی ما در دو جهان است.
و اکنون که ....... برایت آهنگ خداحافظی سر می دهم امیدوارم آن چه را که از من در خاطراتت نقش می بندد فقط مهربانی باشد و محبت ، اخلاص باشد و صمیمیت. و آن چه از تو یاد من می ماند امید باشد ، امید به فردای روشن تو ، که تو را بر فراز بلند ترین قله های موفقیت می بینم و بیش از پیش به وجودت افتخار می کنم.
نمی گویم خداحافظ نمی گویم بدرود......
نگاهم تا همیشه با تو خواهد ماند
آموزگارت (رحمانیان)